بس که چون باران نیسان ای سحاب خوش مطر


از زبان ما دعا می بارد از دست تو زر

شوره زار وقت ما و کشتزار عمر تو


تا ابد خواهند بود از باغ جنت تازه تر

کوبیان خسرو و طی لسان و عمر نوح


کاید این الکن زبان از عهدهٔ شکرت بدر

روزگاری بودم از ناقابلان لطف تو


منت ایزد را که زود آن روزگار آمد به سر

شهریارا گر ز دست اقتدارت تا به حشر


بر سرم تیغ و تبر بارد و گر در و گوهر

سر مبادم گر سر موئی ز نفع و ضر آن


در کتاب دعوتم حرفش شود زیر و زبر

تا جهان باشد تو باشی کامکار و کامران


تا فلک گردد تو گردی نامدار و نامور

در پناهت تا قیامت زینت عالم دهند


با علیخان میرزا آن عالم آرای دگر

در ثنایت محتشم توفیق یابد گر بود


یک دو روزی دیگرش باقی ز عمر مختصر